۷۳۴

همه ی وبلاگ نویسا همیشه مینویسن برا تولد یادداشت نوشتن کار مزخرفیه

و همیشه این کار رو برای تولدشون میکنن

میخواستم یه چیزایی بنویسم. تقریبن نوشته بودم

ولی بیخیال

 

یه پست از وبلاگ یکی از دوستان رو خوندم

و دوتا چیز که توی پلاس و توییتر پست کردم. که خب میتونین ببینینشون

یه جورایی جالب و سخت بودن. گیجم

 

خوشحال نیستم که ارتباطم رو کم کردم ولی راضی ام

از بانک اقتصاد نوین و بانک سامان و سعید و (فـاک. اشتباهی داشتم تایپ میکردم) پریسا هم تشکر میکنم

و از مهدی و نازنین و دنیا و بهانه(!) و مریم

 

امروز تولدم بود

ادامه خواندن۷۳۴

بابا

گاهی فرصت ها هستن، که دیگه جبران نمیشن. درسته که وقت و زمان میره و قابل جبران نیست،

اما فرصت هایی هستن که دیگه نمیشه اون موقعیتی که توشون بود رو تکرار کرد، بیشتر از باقی وقت ها و زمان ها غیر قابل جبران هستن

امروز قبل از تولد گرفتن برای بابام، درست همون موقعی که مامانم داشت کیک رو میاورد، با بابام بحثم شد. بحث که نه ، در حد ۳-۴ جمله

و از خونه زدم بیرون، اومدم اینجا، کتابخونه؛ و الآن هم دارم این رو می نویسم

می نویسم که یادم نره، یادمون نره

افرادی رو که امروز ها هستن و فرداها نخواهند بود

فرصت هایی رو که سوزوندیم، می سوزونیم و خواهیم سوزاند

کاری ندارم چرا و به چه دلیل ، حق یا نا حق ، درست یا غلط

اما ای کاش هیچ وقت بعضی از چیزها اتفاق نمی افتادن

۸۹/۳/۷ – ۱۹:۴ – تولدت مبارک

ادامه خواندنبابا