دل
دیروز داشتم به یکی میگفتم
دندونی که درد میکنه رو میکَنن، میدازن دور…
اما سری که درد میکنه، راهش قطع کردن گردنش نیست…
ساده س…؟ اما توی خیلی از موقعیت های مشابه همین کار رو میکنیم…
یا کسایی که میخوان بهمون کمک کنن این رو پیشنهاد میدن
دیروز داشتم به یکی میگفتم
دندونی که درد میکنه رو میکَنن، میدازن دور…
اما سری که درد میکنه، راهش قطع کردن گردنش نیست…
ساده س…؟ اما توی خیلی از موقعیت های مشابه همین کار رو میکنیم…
یا کسایی که میخوان بهمون کمک کنن این رو پیشنهاد میدن
یه وقتایی هم واقعن دلم برای خودم تنگ میشد
اما خیلی وقته اونقدری از خودم یادم نمیاد که دلم بخواد براش تنگ بشه
دلم تنگ شده
ولی به تخمم
بعضی چیزا
دل آدم رو میشکنه
حتا اگه اون آدم خیلی آدم نباشه
اگه اون دل دل نباشه
اگه اون قضیه مهم نباشه
یه سری لحظه های مزخرف ِ دوست داشتنی ای هم هستن
که تصمیمت رو گرفتی، مطمئن هم هستی
اما لحظه ی آخر میفهمی که دلت نمیاد…
چه ارزش های پستی
چه لحظات داغی
چه خواب های طولانی ای
چقدر آدم ها راحت میتونن بگن گه خوردن
چقدر راحت میشه زندگی ها رو خراب کرد و رد شد
چقدر راحت بوده ندیدن
چقدر راحت بوده نشنیدن
چقدر راحت میشده دلی رو شکوند
چقدر راحت میشه اشکی رو در آورد
چقدر راحت میشه به زندگی ادامه داد
چقدر راحت میشه آدما رو عوض کرد
چقدر راحت میشه به هدف ها فکر کرد
چقدر راحت میشه رسید
به کیبوردی که خیسه. به دستی که یخه. به آدمی که مرده. به دلی که نیست. به چیزی که نمونده. به پوسته ای که خالی شده. به هدفی که پسته. به زندگی ای که پوچه. به آینده ای که نیست. به آه های دیگران. به آخر ِ هیچ