دیالوگThe Avengers ‏+ ‏۹۱/۶/۴

تا زمانی که دنیا به پایان نرسیده
باید طوری رفتار کنیم که انگار زندگی ادامه داره…
—-
– من با خبرهای خوشی اومدم… از آزاد کردن دنیا!
+ آزاد کردن از چی؟
– از آزادی
آزادی بزرگترین نیرنگ زندگی ِ
—-
هالک: شما اومدی که منو بکشی خانم رومانوف؟
چون این کار روی همه جواب نمیده!
—-
– استارک! باید با هم حرف بزنیم
+ لطفاً پیغام بگذارید
– موضوع فوریه
+ پس فوراً پیغام بگذارید!
—-
زانو بزنین!
اینطوری راحت‌تر نیست؟ این حالت طبیعی شما نیست؟
این حقیقت ناگفته‌ی بشریت ِ… که شما مشتاق تحت امر بودنین
تله‌ی خوش رنگ و لعاب آزادی لذت زندگی رو در تقلا کردن برای رسیدن به قدرت و هویت از شما میگیره
شماها طوری ساخته شدین که یکی باید به شما حکمرانی کنه
آخرش شماها همیشه زانو خواهید زد…
—-
– استارک! برای حمله کردن نیاز به نقشه داریم
+ من یه نقشه دارم! حمله کردن!
—-
– استارک؛ میدونی که این یه سفر یک طرفه ست [و برگشتی نداره]…؟
+ پس بقیه ی حرفت رو نگه دار واسه وقت برگشتن!

 

پ ن: یه چیزایی هستن که هم میخوای پاکشون کنی، هم میخوای نگهشون داری

یه چیزایی هستن که هم خیلی بد هستن و هم خوب

ادامه خواندندیالوگThe Avengers ‏+ ‏۹۱/۶/۴