صبح از خونه میزنم بیرون
فرق نمیکنه سرکار یا دانشگا، بالاخره تو هردوش دلایل کافی برای دعوا و جر و بحث هست
و البته خرد شدن ِ اعصاب و حرص خوردن
تو طول روز هم بالاخره یه سیستم که اینترنت مثلن پر سرعت داشته باشه یه جا پیدا میشه که یه مقدار آهنگ باهاش دانلود کنم
عصر هم جنازم بر میگرده خونه
یه فیلم میبینم ( بعد از مدتها دوباره یه مقدار دارم فیلم میبینم )
و اگه حوصله داشته باشم یه مقدار توی نت میچرخم ( که جدیدن خیلی ندارم)
بعدشم بالاخره یکی توی خونه پیدا میکشه که پتو رو بکشه روم
و فردا
و فردا
و فردا…
پ ن: اول نوشتم، بعد خواستم پاکش کنم اما نکردم! شما همون عکس رو ببینین، حسش بسه به نظرم. متنش مهم نیست
منم اوایل که شاغل شده بودم درگیر روزمرگی بودم
بعدش تونستم یه جورایی ازش فرار کنم
زیاد سخت نیست
فقط بایس حالشو داشته باشی
من 3 ساله شاغلم ها
از بعد از پیش دانشگاهی
ایول
منم از بعد از پیش دانشگاهی شاغل شدم
خوشمان آمد
متفاهمیم الآن یعنی؟!
و مترو به نظر من
بهترین تجسم از روزمرگیه !!! نه منظره ای ، نه طبیعتی و گاها نه حتی آنتن دهی مناسبی برای گپ تلفنی !!! چقد جمله م شبیه آهنگای متالیکا شد!!!ه
گاهن؟؟!! :))
این مترو خالی رو از کجا گیر آوردی!؟!؟
جای خالی زیاد گیر میاد
مهم نوع استفاده و آدمشه
!
راستش خیلی وقته دیگه کار ما از زندگی گذشته رسیده به … (کلمه آخر جناس داشت با زندگی )!
مرسی از عکس فک کنم خستگی صورت اون خانم وخلوت بودن عجیب وشگفت آور مترو ترکیبی بس درو تخته وار پدید آوردن خیلی تناسب خوبیه…
هی ی ی ی ی
امون از دست همشکل شدن لحظه ها …امون از دست اینکه چرا اتمامی برای این رخوت نیست
همه چی رنگ عادت گرفته
جان من این کدوم ایستگاه و ساعت چنده ؟؟؟
:دی :دی
یادم نیست
اما طرفای حقانی
دو ماه پیش
چی بگم …
گاهی ترجیح می دم تو همچین مترویی بشینم به همین خلوتی و هیچ وقت نرسیم به مقصد
این تنها چیزیه که ایم روزا آرزو می کنم ،یه مسیر بی توقف بی انتها
آره خب
اگه کاری نباشه
و کسی هم متوقفت نکنه
حسش برای من دل گرفتگی خانومه است
منم تو نظرم این بود که حسش خوبه
نه اینکه وضعیت خوبی باشه، بلکه خوب منتقل میکنه قضیه رو به نظرم
یگانس؟
داداششه! :دی
ها باشه :دی
آخی بمیرم واسه این خانومه تو عکس !
چقدر خسته است طفلکی ، معلومه دنبال کار می گشته ، کلی پیاده روی کرده بوده ، کلی هم فکر و خیال داشته .
.
.
روزمره گی ، روزمــُردگی ! هممون یه جرایی دچارشیم و معمولن هم خیلیا بهش عادت کردیم و اصلن هواسمون نیست که داریم توش غرق می شیم ، من برای فرار ازش یه راهی پیدا کردم ، بازی با رنگ ها ، رنگ ها هیچ وقت تکراری نمی شن ، اونقدر می تونی نقشو طرح و رنگ جدید بزنی که تا آخر عمرت بازم بتونی ، اما خوب این نقشو نقشو نقش خودش بازم می شه یجو عادت اما باز یخورده از روتین و یه نواخت بودن بهتره .
.
.
ولی بازم بگم الهی بمیرم واسه اون خانومه تو عکس
خیر! این مال دفعه پیشه. طرف هنوز اونقدرا نزده بود تو خط ِ کار
کلی که راه رفته ، پیاده ُ اینا ! با اون بوتای پا درد بیارش !
نپوشه! :دی
خب؟
اگه اهل پیگیری باشی توی خیلی چیزای دیگه هم همین خاصیت هست
موسیقی، علم، درس، کار، خود ِ زندگی …
میگم بگو همیشه امین ازت عکس بگیره، بهتره کلن
منظورت چی بود دقیقن ؟
تند
زود
واضح بیان کن ، بدو!
:خشم
:دو انگشتی ضرب رو میز ، منتظر .
این عکسه خیلی خوکشله . این رنگ و رویش توی دل این صفحه ی سیاه و نوشته های سفید که البته درونی سیاه دارن خیلی حال میده به آدم.
راستی واسه کسایی که ÷رسیده بودن: متروی خالی تو مسیر شهدا-انقلاب زیاد گیر میاد مخصوصا سرظهر !
:)
گفتم قیافش آشناستا!!نگو که آۀشناست!!
پارسال دوست
امسال آشنا
.
.
.
تو غلط کردی
خاب پارسال دوست امسال دشمن!!:دی
آخی
یگانــــــــــه
:-*
مگه تو بلاگ امین ببینیمت دیگه
:-*
>:d<
یکی دیگه عکس میگیره
یکی دیگه پست میذاره
یکی دیگه کامنت میذاره
آخرشم یکی دیگه یکی دیگه رو بغل میکنه
ای بابا!
شانسم نداریم که…!
D: :-“
میدونی،
یه وقتی هست که آدم می افته توی دام روزگار، شرایط یه طوری میشه که آدم به گه خوردن می افته، ولی از طرفی هم باید ادامه بده. ساده ترینش ایام امتحانات و برنامه گند کلاسا و اینجور چیزا که دست خودمون نیس
یه وقتی هم هست که آدم خودش گند میزنه به زندگیش، اونم نه یه بار برای همیشه، بلکه هرروز و هر روز. این یعنی اینکه هروقت اراده کنی میتونی تغییرش بدی، اما نمی کنی. میدونی داری چه غلطی می کنی، اما ترجیح میدی فقط غر بزنی، جواب منم اینه که چی کار کنم خب؟
یه بار یه چیزی در باره مامانت نوشته بودی، اونم مث همین…
چی؟
اونی که تو عکسه
http://nymphangel.wordpress.com
ا من فکر میکردم خودم نتونستم تناسبی بین کار و زندگی پیدا کنم
نگو نخیر بسیارند مثل من
فکر کنم بخاطر ساعت کاریی کوفتیم باشه . جمعیت مولتی میلیاردر هایی که هر روز می بینمشون آرزو میکنم منم اونجوری شم