نوشتهی پیشین Post author:امین Post published:آذر ۱۴, ۱۳۸۹ Post category:مینیمال / وردپرس Post comments:۵ دیدگاه خدایا بسه دیگه دیگه وقتشه که دوربین رو نشونم بدی و بگی لبخند بزن ۳۵.۶۹۶۲۱۶۵۱.۴۲۲۹۴۵اشتراکگذاری:رایانامهبیشترتوییترفیسبوکچاپتامبلرلینکداینرددیتپینترست #نوشته های مشابه: نوشته ی ۷۵۸ ام خالق خندان سال ۲۰۱۵ نوشته بودم همینجوری برچسب ها: :(, خدا, زندگی, فرهیخفسردگی, کفر Read more articles پست قبلیهان؟؟! پست بعدینوشتهٔ بعدی شاید دوست داشته باشید …چند روز بیشتر اردیبهشت ۲۸, ۱۳۸۸ رنج ما مهر ۱, ۱۳۸۸ ۳۳۲ دی ۲۲, ۱۳۸۸ ۶۰۶ خرداد ۸, ۱۳۹۰ این پست دارای 5 نظر است محمد پاسخ ۱۴ آذر ۱۳۸۹ عالم محضر خداست امین پاسخ ۱۴ آذر ۱۳۸۹ بر منکرش لعنت البته من اگه خدا بودم نمیذاشتم محضرم رو به گند بکشن در مقابلمون خیلی صبوره گاهی زیادی! متین خ پاسخ ۱۴ آذر ۱۳۸۹ یاد نوشته ای افتادم که دختر بچه ای موقع رعد و برق (وقتی همه از طوفان ترسیده بودند) لبخند میزد چون فکر میکرد خدا داره ازش عکس میگیره. مریم پاسخ ۱۴ آذر ۱۳۸۹ تو لبخند بزن مطمئن باش عکستو میگیره! امین پاسخ ۱۴ آذر ۱۳۸۹ هه دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخنظراتEnter your name or username to comment Enter your email address to comment Enter your website URL (optional) ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم. Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA. 7 − = Δ
امین پاسخ ۱۴ آذر ۱۳۸۹ بر منکرش لعنت البته من اگه خدا بودم نمیذاشتم محضرم رو به گند بکشن در مقابلمون خیلی صبوره گاهی زیادی!
متین خ پاسخ ۱۴ آذر ۱۳۸۹ یاد نوشته ای افتادم که دختر بچه ای موقع رعد و برق (وقتی همه از طوفان ترسیده بودند) لبخند میزد چون فکر میکرد خدا داره ازش عکس میگیره.
عالم محضر خداست
بر منکرش لعنت
البته من اگه خدا بودم نمیذاشتم محضرم رو به گند بکشن
در مقابلمون خیلی صبوره
گاهی زیادی!
یاد نوشته ای افتادم که دختر بچه ای موقع رعد و برق (وقتی همه از طوفان ترسیده بودند) لبخند میزد چون فکر میکرد خدا داره ازش عکس میگیره.
تو لبخند بزن
مطمئن باش عکستو میگیره!
هه