جبر or شانس Post author:امین Post published:اردیبهشت ۱۹, ۱۴۰۳ Post category:تضاد / روزنگار Post comments:۳ دیدگاه یه بار چشمم رو بستم و از خیابون رد شدممیخواستم ببینم زندگی ارزش زنده موندن داره یا نهانگار داشتاما وقت های کمی هست که میفهمم چرا ارزشش رو داره تو یکی از اون وقت هایی… اشتراکگذاری:رایانامهبیشترتوییترفیسبوکچاپتامبلرلینکداینرددیتپینترست #نوشته های مشابه: شانس این شانس لعنتی ۸۰۲: انتخاب برچسب ها: پایان, تو, زندگی, ما Read more articles پست قبلی۸۹۵ پست بعدیکل زندگی… شاید دوست داشته باشید خوب/بد آذر ۱۴, ۱۳۹۳ ۵۷۸ اردیبهشت ۲, ۱۳۹۰ کل زندگی… اردیبهشت ۱۹, ۱۴۰۳ دستمو دوست داشت… آذر ۹, ۱۳۸۹ این پست دارای 3 نظر است Rm پاسخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳ گمان مبر که پایان رسید کار مغان هزار باده ی ناخورده در رگ تاک است امین پاسخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳ :) فریاد پاسخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ دانی که پس از عمر چه ماند باقی مهر است و محبت است و باقی همه هیچ مولانا دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخنظراتEnter your name or username to comment Enter your email address to comment Enter your website URL (optional) ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم. Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA. هشت − = Δ
فریاد پاسخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ دانی که پس از عمر چه ماند باقی مهر است و محبت است و باقی همه هیچ مولانا
گمان مبر که پایان رسید کار مغان
هزار باده ی ناخورده در رگ تاک است
:)
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
دانی که پس از عمر چه ماند باقی
مهر است و محبت است و باقی همه هیچ
مولانا