باشد
تو راست میگویی
من از تبار غم و مقیاس های ساده ام
و تو از حوادث مطلوب و ناگریز خرد
حرف هایت قبول
حالا تو راه خود می روی و من
راه دیگری
اما یادمان نرود
هرکس زودتر به خورشید رسید
دستانش را تا بی نهایت خدا بگشاید
و برای دیگری دعا کند
شاید دیر فهمیده باشیم
شاید
اما برای خداحافظی
هیچ وقت دیر نبوده، نیست
خداحافظ
به امید دیدار
وعده مان ایستگاه خورشید
آنجا که ساکنان همیشه فریاد
خدا را می خوانند
شب دراز است و
هیچوقت یادم نمیره. از اون ابراز محبت های واقعن دوستانه بود!
شب یلدای ۴ سال پیش. اس ام اس زد: دراز ترین شب سال تو کـونـت!
چند وقت بعد رفتارش عوض شد. بی دلیل. غیب شد… ازش خواستم بگه چی شده. نگفت. خواستم برم در خونشون و دلیلش رو بدونم. گفت نیا
سعیم رو کردم ولی نخواست. چند بار که بیرون همو دیدیم، سلام کردم و جواب سلامم رو نداد
بی خیالش شدم…
حدود سه سال ازش بی خبر بودم تا اینکه یه روز اس ام اس فرستاد که: حلالم کن
…
دوستیم دوباره. هرچند…
شب یلدای امسال؛ از خیلی ها بی خبرم…
آدم می جنگه؛ ولی وقتی به جایی رسید که مطمئن شد طرف ارزشش رو نداره – جایی که تا اونجایی که بشه سعی میکنم بهش نرسم – اونجاست که میگه ……ـش! مهم نیست…
بی خیال میشه…
پ ن: البته
راست میگن
درد، درد است
راست گفتن. درد رو از هر طرف که بخونی درده
و دوباره من…
چرا از من ، به خودم پناه می بری؟
و من
روزی
بیست و هشت ساله خواهم شد…
پ ن : به شدت علاقمندیم به اون روز نرسیم. ولی خب روند عادی زندگی احتمالن منو به اون روز میرسونه
درد عوض شدن … درد عوضی شدن
دوران بلوغ، حدود سال های راهنمایی
دردای عجیبی میاد سراغ آدم
مامانم میگفت مال قد کشیدنته، داری بزرگ میشی
کشاله های رونم،
درد زیادی کشیدم
بزرگ شدم
رسیدم به ۱۸۳
الآن
کسی بهم نمیگه داری بزرگ میشی
حس نمیکنم که دارم بزرگ میشم
اما
دارم همون درد رو حس میکنم
از درد ِ بزرگ شدن بدم میاد
از بزرگ شدن هم
از مثل خیلی ها شدن
———–
پ ن: چند خط دیگه رو هم توی کامنت ها نوشتم. به هم مربوط نبودن
هان؟؟!
بعد سؤالی که پیش میاد اینه که
آدما چطور میتونن بارها شریک زندگیشون – حالا تو بگو دوست دختر/دوست پسرشون ، پارتنرشون ، نامزدشون ، دوستشون ، همسرشون … –
رو عوض کنن
و بعد به زندگیشون ادامه بدن،
احساس زنده بودن بکنن،
احساس آدم بودم بکنن
مگه محبت/علاقه/عشق… هم یه چیزیه مثل روده، که هروقت پر شد یه جا یه جوری تخلیش کنی و بازهم از اول. بازهم ادامه ی زندگی
باز هم…
؟؟؟
×
دستمو دوست داشت…
سه سال بود دوست بودیم
سه ساله دوستیم
توی رستوران، جلوی اون همه آدم، داشتم گریه میکردم
نمیتونستم جلوی اشکام رو بگیرم
آدما برام مهم نبودن
مهم نبود چه فکری میکنن
تا حالا تقریبن به طور اتفاقی هم دستمون به هم نخورده بود
بهش گفتم فلانی دستمو بگیر
فهمید منظورم از یخ کردن چیه
——————
چند ماه بود دوست بودیم
نزدیک دو ساله دوستیم
اولین بار بود هم مسیر شده بودیم
موقع خداحافظی دستش رو دراز کرد که دست بده
خودمو زدم به ندیدن
——————
سه سال بود دوست بودیم
…
رفته بودم خونشون
چهار هفته بود فشارم بالا بود، مدام گرمم بود، عرق میکردم، تپش قلب داشتم…
یهو یخ کردم
بهش گفتم فلانی، سردمه، بغلم کن
——————
چند ساله دوستیم
از دبیرستان،
همیشه سعی میکرد دستم رو بگیره
بقیه بهمون میخندیدن
رفیق
عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار عقربه ی ثانیه شمار