مربوط

آدم های موبایل به دستی که هرکدوم توی یه جور شبکه ی ارتباطی هستن و تشنه ارتباط…
در حالی که ارتباط هاشون با عزیزترین هاشون قطع شده و دنبال برقرار کردن ش هم نیستن…

ادامه خواندنمربوط

دیالوگ

آیا خود او… خود واقعی او، کافی بود؟
این بار جادویی نبود که کمکش کند
شاید این بزرگ‌ترین مخاطره‌ای باشد، که ما به آن دست می‌زنیم
اینکه ما را آن طور که هستیم، ببینند

——-

یکی از کنایه‌های افسرده کننده‌ی زندگی، اینه که

افرادی که به دنبال قدرت هستن ،برای بدست آوردنش کاملاً مناسبن
و برای استفاده کردن از قدرت اصلا شایسته نیستن

ادامه خواندندیالوگ

To be or not to be

  • Post author:
  • Post category:تضاد

یه معلم شیمی داشتیم، آقای طهرانی. مرد بزرگی بود… توی مباحث واکنش های شیمیایی میگفت: موادی که بهتر واکنش نشون میدن، زودتر از بین میرن
توی زندگی هم همینه، آدم هایی که نقش شون رو بهتر انجام میدن، توی واکنش های زندگی آدم ترن، زودتر از بین میرن
اینه که باید انتخاب کرد…
نقش بهتری رو ایفا کردن و زودتر از بین رفتن؟ یا طولانی تر باقی موندن؟

Red pill or blue pill

red pill or blue pill
“You take the blue pill, the story ends. You wake up in your bed and believe whatever you want to believe. You take the red pill, you stay in wonderland, and I show you how deep the rabbit hole goes.” The term red pill refers to a human that is aware of the true nature of the Matrix

فیلم ماتریکس رو ببینین…
هرچند تا چندتا مقاله در موردش نخونین و چند بار نبینین ش و چندتا کتاب و نقد رو در موردش ورق نزنین، عمق ش رو متوجه نمیشین
اما ماتریکس رو ببینین

ادامه خواندنTo be or not to be

:))

  • Post author:
  • Post category:تضاد

بعضی ها میکُشن

بعضی ها زخمی میکنن و میرن

بعضی ها اما زخمی میکنن… و تا دوباره طرف داره بلند میشه، ضربه بعدی رو میزنن

 

آدم های زخمی…

آدم ها هرچی زخم هاشون بیشتر  باشه، آدم های قوی تری هستن

آدم های قوی ِ خوب، خیلی مفیدن و آدم های قوی ِ بد، خیلی خطرناک…

ادامه خواندن:))

من شدن

  • Post author:
  • Post category:تضاد

زندگی پر ِ آدم ِ
اما -حتا اگر هر موجود دوپای انسان نمایی رو انسان بدونیم- باز هم برخی آدم ترن
(آره… خودم هم یاد قضیه این افتادم که همه برابرند و برخی برابر تر)
داشتم میگفتم
خیلی ها میان و میرن
خیلی ها مهم نیست که میان، خیلی ها مهم نیست که میرن
عده ای اما میرن و جاشون میمونه، جاشون میمونه و گاهی درد میگیره
چندتایی هم هستن…
چندتایی هم هستن که حتا شاید متوجه نشی چطوری میان، نفهمی چطوری میرن
اما جاشون زخم میشه…
از اون زخم هایی که با غرور به همه نشون شون میدی و میگی ببین…! این زخم مال خودمه، میدونی جای چیه…؟ میدونی چقدر برام مهمه…؟ میدونی چقدر دوستش دارم؟
…یه سری زخم ها هستن که آدم رو تعریف میکنن، که شخصیت آدم رو میسازن، که اگه نباشن یه چیزی کم داری…
آره، بقیه نیگا میکنن و میگن دیوونه رو ببین ها… با زخم ش خوشه… اما فقط تو میدونی و…
یه سری زخم ها اما هستن که نمیتونی به کسی نشون شون بدی!…
یه سری هستن که کسی نه میبینه شون نه میفهمه شون…
یه سری هستن که انقدر عمیق ن و خاص و عزیز… که همه فقط یه نقطه میبینن روی پوستت… اما نمیدونن که چقدر عمیقه… نمیدونن که یه زخم عوض ت کرده… نمیدونن کارهایی که نمیتونی بکنی، کارهایی که میتونی بکنی… تحت تأثیر همون لکه ظاهرن کوچیک روی پوستت هستن…
داشتم میگفتم… زندگی پر ِ آدم ِ، آدم ها میان و میرن… اما یه عده نفوذ میکنن توی وجودت… یه عده جاشون میمونه…
قدر “آدم” های زندگی مون رو بدونیم… دوستتون دارم که بودین، که هستین، که من رو من کردین…

 

۲۶خرداد۹۴ – فیس بوک م

ادامه خواندنمن شدن