in a different world
تو یه زندگی دیگه
تو یه شهر کوچیک و دور افتاده ساحلی تو آمریکا به دنیا میومدم
عصر به عصر
رو به ساحل
پشت به پنجره
به افق خیره میشدم
و قطرات آبی که به صورتم میخورد
تو یه زندگی دیگه
تو یه شهر کوچیک و دور افتاده ساحلی تو آمریکا به دنیا میومدم
عصر به عصر
رو به ساحل
پشت به پنجره
به افق خیره میشدم
و قطرات آبی که به صورتم میخورد
این مدت اینجا چند بار ویروسی شد
مدت زیادی در دسترس نبود. نمیدونم چرا نه وقت گذاشتم حلش کنم نه میخوام رهاش کنم
شاید یه جور چسبندگی به گذشته…
لیست ۳۰-۴۰ تا وبلاگ دوستانم رو نگاه میکنم… که دیگه هیچ کدوم آپدیت نمیشن. که چقدر زندگی ها عوض شده، که چقدر عوض شدیم…
پول، دغدغه، کار، ازدواج، جامعه، دوست های جدید، دوستی های شل و ول… و دلی که در گذشته ها و دوستی های گذشته ها گیره…
دلگیری از اونها که نیستن، از اونها که هستن و نیستن، از خودم، از خودمون… از چیزهای خوبی که ازشون گذشتیم، نیست و نابود شون کردیم…