گذشت آن زمان که آسان گذشت
زندگیم پر شده از تکه های خاطرات
پر شده از تکه های روزنامه ها و یادداشت ها و نامه ها و عکس ها… چیزهایی که چندین سال ِ که دارن جمع آوری میشن تا گذشته ها و خاطرات رو زنده نگه دارن…
تکه هایی که همیشه در حال جمع آوری بودن به امید اینکه یه روزی بهشون سر و سامون بدم…
دارم زندگیم رو خلوت میکنم
سر و سامون دادن به گذشته دردی رو دوا نمیکنه…
دارم زندگیم رو خلوت میکنم، دارم همه ی تکه ها رو میریزم دور
یه فضای خالی میخوام… خالی تر از قبل…