دستمو دوست داشت…
سه سال بود دوست بودیم
سه ساله دوستیم
توی رستوران، جلوی اون همه آدم، داشتم گریه میکردم
نمیتونستم جلوی اشکام رو بگیرم
آدما برام مهم نبودن
مهم نبود چه فکری میکنن
تا حالا تقریبن به طور اتفاقی هم دستمون به هم نخورده بود
بهش گفتم فلانی دستمو بگیر
فهمید منظورم از یخ کردن چیه
——————
چند ماه بود دوست بودیم
نزدیک دو ساله دوستیم
اولین بار بود هم مسیر شده بودیم
موقع خداحافظی دستش رو دراز کرد که دست بده
خودمو زدم به ندیدن
——————
سه سال بود دوست بودیم
…
رفته بودم خونشون
چهار هفته بود فشارم بالا بود، مدام گرمم بود، عرق میکردم، تپش قلب داشتم…
یهو یخ کردم
بهش گفتم فلانی، سردمه، بغلم کن
——————
چند ساله دوستیم
از دبیرستان،
همیشه سعی میکرد دستم رو بگیره
بقیه بهمون میخندیدن